بیان گری یعنی چه ؟
اکسپرسیون موسیقایی
تصورش را بکنید که هنرجو ظرف یک هفته تمام تلاش خود را میکند و تمام تمرینهای خود را با موفقیت انجام میدهد و هیچ نکتهای نیست که جا انداخته باشد، اما در جلسهی بعدی، هنرآموزگار به او میگوید که اجرایش «بد نبود، اما بیانگری کافی نداشت». اگر قرار باشد تا موسیقیها را بدون بیان درست اجرا کند، نمیتواند در برابر مخاطبان فرهیخته از پس اجرایی آبرومند بربیاید و لازم است تا بیش از اینها روی مسئلهی بیانگری کار کند. هنرجو هم احساس میکند که دیگر نمیداند چه کار باید انجام بدهد. هرچه از او خواستهاند به خوبی انجام داده است، حالا این بیانگری دیگر یعنی چه؟ مگر موسیقی چیزی بیش از تمپو و ادای صحیح درجات و جزئیاتی نظیر اینهاست؟ اگر همهی دستورات آهنگساز را اجرا کنیم، دیگر چه باقی میماند؟
یکی از مهمترین تفاوتهای موسیقی با دیگر هنرها در عواطف است. نهاینکه باقی هنرها از عواطف بینصیباند، نه! باقی هنرها هم به اندازهی موسیقی میتوانند عواطف را منتقل کنند، اما موسیقی درواقع انتزاعیترین هنرهاست. یعنی برای بیان عواطف به زبان موسیقی، نیازی به واژگان نداریم و حس و حال را با اصوات موسیقایی بیان میکنیم. البته این نکته در مورد موسیقیهای بیکلام صادق است و در مورد موسیقیهای آوازی، همچون ترانهها و اپراها و آثار مشابه موضوع کمی متفاوت است. یعنی گاهی عواطف موسیقیهای آوازی به واسطهی خود واژگان بیان میشود و موسیقی مکمل این عواطف خواهد بود. برای نمونه در آواز بیات ترک، عباراتی چون «کز نیستان تا مرا بُبریدهاند، وز نفیرم مرد و زن نالیدهاند» با فرازهایی مناسب با همین واژگان ادا میشوند و مخاطب اثر عواطف اثر را به کمک همین واژگان درمییابد. به همین دلیل هم هست که سازگاری واژگان با موسیقی بسیار اهمیت دارد.
در آزمایشی که نتیجههایش در مارس 2004 منتشر شد، از 51 هنرآموزگار در پنج کنسرواتوآر انگلیسی و سوئدی خواسته شد تا به پرسشنامهای پاسخ بدهد. در این پرسشنامه از آنها پرسیده شده بود که «بیانگری موسیقایی چیست؟» و «چطور میتوان آن را به هنرجویان آموزش داد؟» و «نقش نرمافزارهای رایانهای در این میان چیست؟» پرسشنامه به شکلی طراحی شده بود تا هنرآموزگاران از پرسشهای کلی دربارهی چیستی بیانگری موسیقایی به پرسشهای جزئیتری دربارهی نحوهی آموزش بیانگری و امکان استفاده از نرمافزارها و شیوههای نوین برسند. پس از اینکه هنرآموزگاران به پرسشنامهها پاسخ دادند، آشکار شد که میتوان تصور کلی آنها را دربارهی بیانگری موسیقایی در سه دستهی مختلف دستهبندی کرد: 59 درصد از این هنرآموزگاران بیانگری را «شیوهی انتقال عواطف» تعریف کرده بودند (یعنی احساسی که نوازنده از اجرای قطعه میگیرد، بهدرستی در حین اجرا به مخاطب منتقل شود، یا به گفتهی دیگر محتوای عاطفی قطعه را بشناسیم و آن را متبادر کنیم)؛ 31 درصد از پاسخدهندگان گفته بودند که بیانگری به باورشان «تمرکز روی خود موسیقی است» (یعنی به موسیقی حسوحالی ببخشیم و عواطفی را در آن بازنمایی کنیم و مثلا روباتو یا ضوابط دیگری را که توسط آهنگساز تعیین شده است، کنیم)؛ اقلیت کمی از این جمعیت، یعنی نزدیک به 10 درصد از آنها هم مقصودشان از بیانگری صرفا اشاره به شخصیت دادن به قطعه و اضافه کردن شخصیت نوازنده به کلیت قطعه بوده است (یعنی نوازنده جسارت کافی داشته باشد و نقش خودش را به قطعه بیفزاید، بهترتیبی که هرکس هربار آن اجرا را شنید، بداند که آن اجرا اثر کیست). از نتیجهی این پژوهش نشان میدهد که بیانگری موسیقایی از مهمترین و والاترین خصیصههایی است که هر هنرآموزگار در هنرجویان میجوید و اصولا از هر نوازندهای انتظار میرود که به بیانگرانهترین شکلی قطعهها را اجرا کند.
به باور هنرآموزگارانی که در پژوهش یادشده شرکت کرده بودند، بیانگری در موسیقی یعنی توانایی در انتقال عواطف قطعه. یعنی اجراکننده باید بتواند همان عواطفی را به مخاطب منتقل کند که در قطعه نهفته است. بیشتر آموزگاران اشاره کرده بودند که برای آموزش مهارتهای بیانگری، با هنرجویان خود وارد گفتوگو میشوند و به آنها توضیح میدهند که قطعهی موردنظرشان چه عواطف و احساساتی در دل دارد و چطور باید به بهترین شکلی آن عواطف را نشان داد.
حال نکته اینجاست که عواطف قطعه چطور پدید میآید؟ آیا آهنگساز است که در حین ساختن قطعه عواطف خاصی دارد؟ آیا اوست که عواطفی را در ذهن میپروراند و میخواهد در قطعه بازتاب بدهد؟ برخی از موسیقیدانان بزرگ تاریخ تردید دارند که آیا عواطف موسیقیها ضرورتا همانهاست که آهنگسازان اراده میکنند، یا هر قطعهای در هر دورهای عواطف خاصی برمیانگیزد و نوازنده نیز باید بتواند که همان عواطف پسندیده در دوران را به بهترین نحوی نشان بدهد. به این معنا که آیا عواطف موسیقی در گرو نیت آهنگساز است؟ یا شاید هر نوازندهای حق دارد که عواطف خودش را در حین اجرای قطعه بیان کند؟ مثلا نوازندهای که قطعهای از دورانی دور را مینوازد و در حین نواختنش احساس شادی میکند، باید این شادی را در اجرای خود بازتاب بدهد، چه به کمک مهارتهای اجرایی و چه به کمک ژست و حرکت و زبان بدن.
با همهی اینها کسی تردید ندارد که موسیقی هنری بیانگرانه است و اجراکنندهی موسیقی باید بتواند بهخوبی عواطف قطعهها را به مخاطب منتقل کند، چه این عواطف توسط آهنگساز در قطعه گنجانده شده باشد، چه اجراکننده عواطف خود و برداشت خودش را بیان کند، و چه عواطف موسیقی توسط تاریخ و جامعه بر قطعه هموار شده باشد.