عطر بهاراستاد ناصر نظر
آداجیوی خاچاطوریان در فیلم استنلی کوبریک

آداجیوی خاچاطوریان در فیلم استنلی کوبریک

آرتور س. کلارک در 1951 داستان کوتاهی به نام «نگهبان ابدیت» منتشر کرد که ماجرای کشف شئی عجیب و هرمی‌شکل بر ماه را روایت می‌کند. این شئ شگفت‌آور هرمی صیقل‌خورده است که در هاله‌ای کروی معلق مانده است و گویا هزاران هزار سال پیش، فضاییان آن را بر ماه گذاشته و رفته‌اند.

فیلم ادیسه‌ی فضایی بر اساس همین داستان و چند داستان کوتاه دیگر از آرتور س. کلارک ساخته شد. صحنه‌ی نخست این فیلم با موسیقی چنین گفت زرتشت، شعری صوتی از ریشارت اشتراوس، در یاد هر بیننده‌ای می‌ماند و راستی که از به‌یادماندنی‌ترین صحنه‌های تاریخ سینماست. در همان نخستین صحنه، نوای اپوس شماره‌ی 30 اشتراوس گوش را می‌نوازد و همراه با آن نخستی‌سانی استخوانی را به هوا پرتاب می‌کند و این استخوان یک‌دم تاریخی پر از شگفتی را می‌جهد و به سفینه‌ای بدل می‌شود

همه‌ی نبض تپنده‌ی فیلم با ضربان آثار درخشان کلاسیک و مدرن به تکاپو درمی‌آید؛ از همان چنین گفت زرتشت و دانوب آبی  گرفته تا آثار پیچیده‌ای چون رکوئیم گیورگی لیگتی. اصلا بخش مهمی از معنای فیلم را همین آثار می‌سازند. حتی برخی از بینندگان فیلم که با موسیقی اشتراوس آشنا نبوده‌اند، خیال می‌کرده‌اند که این قطعه برای خود فیلم ساخته شده است.

یکی از به‌یادماندنی‌ترین لحظه‌های فیلم، همان هنگامی است که سفینه‌ی «دیسکاوری وان» راهی سیاره‌ی مشتری می‌شود. این صحنه با آداجیوی آرام خاچاطوریان همراه است؛ این اثر بریده‌ای از باله‌ی مشهور گایانه است. این صحنه یکی از برجسته‌ترین مصداق‌های پیوند تصویر و صداست.

اگر این پیوند جادویی نبود، شاید هیچ‌گاه به این دقت نمی‌توانستیم سرما و بی‌پناهی معلق شدن در فضای لایتناهی را لمس کنیم. انگاری خاچاطوریان سال‌ها پیش از ساخته شدن فیلم کوبریک می‌دانسته که این قطعه‌اش روزی قرار است بیان‌گر یکی از عجیب‌ترین احساسات وجودی انسان باشد.